سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تقسیم بندی انواع عشق [ویرایش]1- عشق طبعی و عشق روحانی و عشق الهی - در عشق طبعی عاشق معشوق را از برای خود خواهد. در عشق روحانی عاشق معشوق را هم از برای خود و هم از برای معشوق خواهد. در عشق الهی عاشق معشوق را نه برای خود بلکه برای معشوق می خواهد. [13]2- عشق حقیقی و عشق مجازی - عشق مجازی از حسن صوری پیدا می شود و مانند آن ناپایدار است. از این عشق حاصلی جز بقای نسل باقی نمی ماند. این عشق از تصعید و تلطیف میلی جنسی پیدا می شود. اما عشق حقیقی یا عشق الهی، فیض و جذبه ای است که از طرف معشوق مطلق، بر دل عاشق صادق فرود می آید. [14]3- عشق عرفانی4- اروس(eros): عشق شهوانی - عـشق بـه زیبایی - فاقد منطق - عشق فیزیکی که بواسطه جذابیت و کشش‌های جسمانی و یا ابراز آن بطور فیزیکی نمایان می‌گردد -همان عشق در نگاه اول - با شدت آغاز شده و بسرعت فروکش می‌کند.4- لودوس(ludus): عـشق تـفننی - ایـن عشـق بـیـشتـر مـتعلق به دوران نوجوانی می‌باشد - عشق‌های رمانتیک زودگذر - لودوس ابراز ظاهری عشق می‌باشد - کـثرت گرا نسبت به شریک عشقی - به اصطلاح فرد را تا لب چشمه برده و تشنه بازمی گرداند -رابطه دراز مدت بعید بنظر می‌رسد.5- فیلو(philo): عشق بـرادرانـه - عـشـقـی کـه مبتنی بر پیوند مشترک می‌باشد -عـشقی کـه بـر پـایـه وحـدت و هـمـکاری بـوده و هـدف آن دسـتـیـابی بـه منافع مشترک می‌باشد.6- استورگ(storge): عشق دوستانه - وابسته به احترام و نگرانی نسبت به منافع مـتقابل - در این عشق همنشینی و همدمی بیشتر نمایان می‌باشـد - صـمـیـمـانـه و متعهد- رابطه دراز مدت است - پایدار و بادوام - فقدان شهوت.7- پراگما(pragma): عشق منطقی - این مختص افرادی است که نگران این موضوع می‌باشند که آیا فرد مقابلشان در آینده پدر یا مادر خوبی برای فرزندانشان خواهند شد؟ عشقی که مبتنی بر منافع و دورنمای مشترک می‌باشـد - پـایـبند بـه اصـول مـنـطـق و خردگرا می‌باشد - همبستگی برای اهداف و منافع مشترک.7- مانیا(mania): عشق افراطی - انحصارطلب، وابسته و حسادت برانگیز - شیفتگی شدید به معشوق - اغلبا فاقد عزت نفس -عدم رضایت از رابطه - مانند وسوسه می‌ماند و میتـواند بـه احساسات مبالغه آمیز و افراطی منجر گردد - عشق دردسر ساز - عشق وسواس گونه.8-اگیپ(agape): عشق الهی - عشق فداکارانه و از خودگذشته-عشق نوعدوستانه (تمایل انجام دادن کاری برای دیگران بدون چشمداشت) - عشق گرانقدرعشق عرفانی [ویرایش]اساس آفرینشبی عشق جهان بلاست یکسرناکامی و ابتلاست یک سرآن کس که به عشق آشنا نیستبیگانه به چشم ماست یک سرعشق است اساس آفرینشهرچیز از آن به پاست یک سربی عشق حیات هیچ و پوچ استبیهوده و نارواست یک سرهر دل که نسوزد از غم عشقجای هوس و هواست یک سرگر اهل دلی به عشق رو کننا سوخته دل بلاست یک سرعمری دل نوربخش با عشقآسوده ز ماسواست یک سردیوان نوربخش (جواد نوربخش)جواد نوربخش: عشق نتیجه محبت حق است و محبت صفت حق، اما در حقیقت محبت صفت ارادت حق است که از صفات ذات می باشد. چون عشق به عام تعلق گیرد، آن را ارادت گویند، و آفرینش موجودات نتیجه آن ارادت است. چون به خاص تعلق گیرد، آن را رحمت گویند، چون به اخص تعلق گیرد، آن را نعمت گویند و این نعمت ویژه انسان است و مرتبه تمامی نعمت منعم. [15]ندای عشقماییم در سراچه هستی گدای عشقخدمتگزار عالم و آدم برای عشقاز پا فتاده ایم مگر حق مدد کندتا طی کنیم راه وصالش به پای عشقدر مردم زمانه صفایی ندیده ایمخو کرده ایم از دل و جان با صفای عشقبا پای بی نشانی و با حال بی خودیشاید رسیم در حرم کبریای عشقدر کشتی امید به گرداب حیرتیمما را مگر نجات دهد ناخدای عشقاز ما مپرس مسئله کفر و دین دگرکفر است در طریقت ما ماسوای عشقاز ملک عقلِ خیره بشدّت دلم گرفتای بخت همّتی که پرم در هوای عشقدر خانه من و تو بجز دردسر نبودباید پناه برد به دولتسرای عشقای نوربخش گوش سر خویش را ببندتا بشنوی به گوش دل خود ندای عشقدیوان نوربخش (جواد نوربخش)عشق از مسائل بنیادین عرفان و تصوف اسلامی است، چندانکه بدون در نظر گرفتن آن، عرفان وحکمت متعالیه قابل فهم نیست. البته عشق ار مقولاتی است که تعریفش به ذات، نامیسر است وکنهش درغایت خفا وپوشیدگی است.عشق از مصدر عَشق(=چسبیدن والتصاق)است. به گیاه پیچک عَشَقه گویند زیرابر تنه درخت می پیچد وبالامی رود وآن را خشک می کند. واین تمثیل حالت عشق است که بر هر دلی عارض شود احوال طبیعی او را محو می کند.[16]مورخان از رشد تدریجی تصوف سخن گفته اند که باعرفان زهدی وخوفی آغاز وبتدریج به عشق ودلسپردگی تبدیل میشود وسرانجام برمعرفت وشناخت باطنی تاکید میکند. نویسندگان زیادی در باره عشق نوشته اند از رابعه وحلاج تا غزالی وبخصوص برادرش احمد غزالی وبعد ها عین القضات همدانی وعطار نیشابوری، اما ابن عربی و جلال الدین محمد مولوی، هرچند در دو جریان متفاوت، در صدر شرح دهندگان عشق بوده اند.عشق درکلام افلاطون [ویرایش]افلاطون گوید:عشق، واسطه انسان ها و خدایان است و فاصله آنها را پُر می کند.همو گوید:عشق در همه کائنات جاری است.او می گوید: عشق پیوند دهنده همه جهان است.[17]عشق صوفی [ویرایش]جواد نوربخش: «صوفی در پیشگاه حق به تسلیم و رضا می ایستد که: من راضی به رضای توام و بدون آنکه هیچ گونه توقعّی داشته باشم از روی محبت به تو عشق می ورزم و در اندیشه پاداشی نیستم. برهمین اساس است که عشق صوفیان نسبت به خدا بدون انتظار و چشم داشت و برکنار از ترس و وحشت است که صوفی خواست و تمنّایی ندارد و قهر و جفای او را همان اندازه می پسندد که وفایش را، معدودی از صوفیان در طریق عشق و دوستی به مرحله ای رسیده اند که در معشوق (حق) فنا شده اند و مولانا در حقشان فرموده است:جمله معشوق است و عاشق پرده ایزنده معشوق است و عاشق مرده ای[18]عشق در کلام مولانا [ویرایش]هرچه گویم عشق را شرح وبیانچون به عشق آیم خجل باشم از آنکلام مولانا اساساً چیزی بجز عشق نیست، عشق مانند سایر اجزاء جهان حقیقتی است سیال ومواج وتوقف ودرنگ ناپذیر، و در حقیقت عنایت وهدایتی است الهی و تفسیر آن در دفتر وکتاب نگنجد.عشق جز دولت وعنایت نیستجز گشاد دل وهدایت نیستعشق را بوحنیفه درس نگفتشافعی را در او روایت نیستعشق در کلام روزبهان بقلی فسایی [ویرایش]«عشق سیفی است که از عاشق سر حدوث برمی دارد. عشق کمالی است که از کمال حق است، چون در عاشق پیوندد، از صرف عبودیت و حدوثیت به جلال الهیت، ظاهر و باطنش ربّانی شود. ذکر موت بر ایشان روا نباشد. هر که به عشق حق زنده باشد دگر موت بر وی راه نیابد.» [19]عشق در کلام بایزید بسطامی [ویرایش]«هرکه را محبت حق بکشد دیت او دیدار حق است، و هرکه را عشق حق او را بکشد دیت او همنشینی با حق است.» (به نقل از عوارف المعارف، سهروردی)تا رفت دیده و دل من در هوای عشقبنمود جا به کشور بی منتهای عشقوارسته گشت و صرفنظر کرد از دو کوناینسان شود کسی که دهد دل برای عشقما راست عشق و هرکه به عالم جز این بودبیگانه باشد او، نشود آشنای عشق(به نقل از نامه دانشوران ناصری، جلد 4)[20]عشق در کلام شاه نعمت الله ولی [ویرایش]تن به جان زنده است و جان از عشقدر بدن روح ما روان از عشقعشق داند که ذوق عاشق چیستباز جو ذوق عاشقان از عشقهرچه در کاینات موجود استجُـود عشق است و باشد آن را عشقعاشقان عشق را به جان جویندعاقلان اند غافلان از عشقنعمت الله که میر مستان استمی دهد بنده را نشان از عشق[21]عشق در نزد غربی ها و مقایسه آن با نظر صوفیه [ویرایش]« عشق در ذهن غربیان معمولاً به عنوان کششی تلقی می شود که موجب محبت انسان به همنوعان او می گردد و در نوع عالی آن باعث جلب افراد انسان به سوی حقیقت می باشد. از نظر غربی ها عاشق باید بیاموزد که چگونه دوست داشته باشد. اما این نحوه تلقی برای صوفیه بسیار ابتدایی است. عشق برای صوفی از جمله عواطف نیست، بلکه جذبه ای است الهی. در تصوف وقتی صحبت از عشق الهی به میان می آید منظور کششی است که از جانب حق متوجه صوفی می شود و صوفی را به حق می کشاند. بنابراین تآکید نه بر کوشش عاشق بلکه بر کشش حق است. به همین دلیل صوفیه گفته اند که: عشق آمدنی است و مانند سیلی است خروشان، و صوفی منتظر است تا این سیل در رسد و او را با خود ببرد. به قول مولوی:عاشقان در سیل تند افتاده اندبرقضای عشق دل بنهاده اند<[22]دیدگاه‌های علمی [ویرایش]نوشتار اصلی: عشق (دیدگاه‌های علمی)‎کلاس‌ درس برخطی مربوط به موضوع این مقاله در کلاس‌های درس اینترنتی در بخش فلسفه موجود است.در طول تاریخ دو مقوله فلسفه ودین بیشترین مطالب را راجع به مفهوم عشق بیان کرده‌اند. درقرن گذشته روانشناسی در مورد عشق به وفور اظهار نظر کرده‌است. امروزه علوم روان‌شناسی تکاملی، زیست‌شناسی تکاملی، مردم شناسی، علم اعصاب و زیست شناسی در مورد ماهیت عشق و عملکرد آن بحث‌های زیادی را مطرح کرده‌اند. در مدلهای زیست‌شناسی مربوط به جنسیت، عشق به عنوان یک غریزه موجود در پستانداران همانند گرسنگی و تشنگی مطرح شده‌است. روانشناسی عشق را پدیده‌ای اجتماعی و فرهنگی قلمداد می‌کند. رابرت اشتنبرگ روانشناس معروف، مدل مثلثی عشق را مطرح کرد و عشق را شامل سه عنصر دانست: صمیمیت، تعهد و شهوت. افراد در مرحله صمیمیت رازها و جزئیات زندگی شخصی خود را برای یکدیگر بازگو می‌کنند. صمیمیت معمولاً در دوستی یا عشق رومانتیک بروز می‌کند. تعهد انتظار تداوم رابطه عاشقانه تا ابد است. شهوت یا رابطه جنسی سومین قالب عشق است که مهمترین پارامتر محسوب می‌شود. یلا این مدل را اندکی تغییر داد و شهوت را به دو جزء شهوت نفسانی و شهوت رومانتیک تقسیم بندی کرد.[23]منشا شیمیایی [ویرایش]این نوشتار یا بخش، مفهوم کامل و روشن را نمی‌رساند. لطفاً با ویرایش کردن یا افزودن جزئیات بیشتر به بهبود مقاله کمک کنید و سپس این برچسب را بردارید. بر اساس شواهد علم اعصاب درهنگامی که فرد عشق خود را بروز می‌دهد، تعدادی عنصر شیمیایی در مغز فرد فعال می‌شوند. این مواد شیمیایی عبارتند از: تستسترون، استروژن، دوپامین، نورفینفرین، سروتونین، اکسی‌توسین و وازوپرسین. درهنگام برقراری رابطه جنسی یا احساسات شهوانی میزان تستسترون و اوستروژن در مغز افزایش پیدا می‌کند. معمولاً دوپامین، نورفینفرین و سروتونین در مرحله جذب نظر فرد مقابل حضور پررنگ تری دارند. به نظر می‌رسد اوکسی توسین و وازوپرسین به روابط پردوام و قوی ارتباط دارند. در دسامبر 2005، دانشمندان ایتالیایی در دانشگاه پاویا متوجه شدند که وقتی فرد برای اولین بار عاشق می‌شود، میزان مولکولی که به عنوان NGF عامل رشد عصب شناخته می‌شود افزایش می‌یابد اما پس از یکسال ارتباط بین طرفین مقدار این مولکول به حالت اول بر می‌گردد. «سطح NGF در افرادی که عاشق بودند بسیار بیشتر بود (P<0?001) [ به طور متوسط 227(14)Pg/ml ] و این مقدار در مورد افرادی که رابطه دراز مدتی را تجربه کرده‌اند و افرادی که هیچ ارتباط عاشقانه‌ای نداشته‌اند به ترتیب برابر [149(12)pg/ml], [123(10)pg/ml] بود. همچنین میان میزان NGF و شدت رابطه عاشقانه همبستگی معنی داری وجود داشت (r=0?34 ,p=0?007). درغلظت بقیه NTها هیچ تفاوتی مشاهده نشد. در 39 مورد که فرد بعد از 12 تا 24 ماه هنوز رابطه عاشقانه را حفظ کرده بود اما به عقیده خودشان وضعیت روانی شان نسبت به زمان آشنایی تفاوت کرده بود سطح NGF کاهش یافته بود و تقریبا برابر سطح NGF گروه کنترل بود.»[24]دیدگاه‌های فرهنگی [ویرایش]نوشتار اصلی: عشق (دیدگاه‌های فرهنگی)‎اگرچه در مورد تعریف عشق و ماهیت آن در بین فرهنگ‌های مختلف تشابهاتی وجود دارد و اغلب فرهنگ‌ها عشق را نوعی تعهد، دلسوزی، شفقت و شهوت می‌دانند که در همه انسان‌ها وجود دارد، اما میان این فرهنگ‌ها اختلافاتی هم وجود دارد. برای مثال در هند که معمولاً ازدواج طبق روال تعریف شده و سنتی صورت می‌گیرد اعتقاد برآن است که عشق ضرورت اولیه برای ازدواج نیست و عشق پس از ازدواج به وجود می‌آید؛ درحالیکه در فرهنگ غرب عشق لازمه ازدواج است.عشق در فرهنگ ایرانیدر ایران برای بیان پدیده عشق واژگان زیادی بچشم می‌خورد، که برخی از زمانهای دور وجود داشته‌است. درمتون اوستا و در گاثاها بارها ازمهر و دوستی سخن میان رفته و درمتون بجای مانده از زبان پارسی میانه هم وجود دارد. واژگانی مانند آغاشه در اشعار رودکی بچشم می‌خورد. مهر و عشق و آغاشه و شیفتگی و ایشکای و دلدادگی و شیدایی و سودا همه از واژگانی هستند که در ایران زمین برای پدیده عشق بکاررفته یا می‌رود. در اشعار هم بخشی از داستان‌های شاهنامه یا اشعار نظامی گنجوی و خواجوی کرمانی و عیوقی و جامی و وحشی بافقی و اهلی شیرازی و... به بیان داستانهای عاشقانه پرداخته و بسیاری شعرا هم به بررسی ماهیت عشق در حالتی جدا از اوصاف صوفیه کارکرده‌اند مانند حافظ و سعدی و باباطاهر و خیام و رودکی که هم غزل و هم رباعی عاشقانه و سوزناک دارند و هم به بررسی ماهیت و کاآمدی عشق پرداخته‌اند. در ادبیات صوفیه هم که راه رسیدن به خدا و حق پاکی و محبت است برای جذب در راه خدا و جدایی از دنیا علاقه‌های ذاتی به خدا را در درون خود می‌پروردند و به حالتی از جذب در راه حق می‌رسیدند که بدان عشق عرفانی می‌گفتندو اشعار بیشماری در همین مورد عشق سرائیده‌اند که معشوق خود را خدا می‌دانستند.مولوی و عطار و ابوسعید ابی الخیر و سنایی غزنوی از این دسته شاعران هستند. پاره‌ای از شاعران مدح گوی درباری در وصف ممدوحان خود از عبارات و مثل‌های عاشقانه زیادی استفاده نموده‌اند. انوری و عنصری و عسجدی و فرخی سیستانی هم ازین دست شاعران هستند.[25]دیدگاه‌های مذهبی [ویرایش]نوشتار اصلی: عشق (دیدگاه‌های مذهبی)‎عشق در ادیان اولیه ترکیبی از تعهد جاذبه‌ای و عبادی به نیروهای طبیعت بود (مشرکان چند خدایی). بعدها در ادیان جدیدتر این جذبه به سوی اشیاء واحد و انتزاعی مانند خداوند، قانون، کلیسا، و دولت سوق پیدا کرد (تک خدایی). دیدگاه سوم در این زمینه به دیدگاه وحدت وجود معروف است وادعا می‌کند همواره بین آنکه می‌پرستد وآنکه پرستیده می‌شود تفاوت وجود ندارد. عشق حقیقتی است که ما بر اساس آن در طی زمان خود را ناصحیح به صورت موجودی منزوی تفسیر می‌کنیم.اسلام [ویرایش]قرآن در سوره? روم آیه? 21 چنین آورده‌است:و از نشانه‏های خداوند اینکه همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید، تا در کنار آنها آرامش یابید، و در میانتان دوستی و رحمت قرار داد، آری در این [نعمت] برای مردمی که می‏اندیشند قطعا نشانه‏هایی است.بر اساس دیدگاه مراجع شیعه، بیان عشق میان دختر و پسر (بدون منظور ازدواج) گناه است،یعنی از نظر آنها اول باید منظور ازدواج داشته باشید بعد عاشق شود و اگر اتفاقی عاشق شوید بیان آن گناه می باشد چرا که ترس افتادن به گناه در میان است، اگرچه خواستگاری، بدون بیان عشق، برای ازدواج مانعی ندارد.[26] تا وقتی که نگرانی از بروز گناه و فساد جنسی، در میان نباشد، داشتنِ صرفِ محبت و عشقِ قلبی (بدون اظهار آن) اشکالی ندارد.از احادیث پیامبر اسلام است که: «اگر مرد به زن خود بگوید «تو را دوست دارم» هرگز این کلام از دل و ذهن زن خارج نمی‌شود و همواره در خاطر او باقی می‌ماند»[27]مسیحیت [ویرایش]این بخش از مقاله فاقد منبع و مأخذ است.شما می‌توانید با افزودن منابع برطبق اصول اثبات‌پذیری و شیوه‌نامه? ارجاع به منابع، به ویکی‌پدیا کمک کنید.مطالب بی‌منبع احتمالاً در آینده حذف خواهند‌ شد. در انجیل از عشق به عنوان مجموعه‌ای از اعمال و رفتارها نام برده شده‌است که معنایی وسیع‌تر از ارتباط احساسی دارد. عشق مجموعه‌ای از رفتارهای انسان است که انسان بر اساس آنها عمل می‌کند. در انجیل به افراد سفارش شده که علاوه بر معشوق خود و حتی دوستانشان دشمن خود را نیز دوست داشته باشند. در انجیل از این عشق فعال در قرنتیان 8-4: 13 سخن به میان آمده است:عشق صبور است، عشق مهربان است. هرگز حسادت نمی‌کند، هرگز به خود نمی‌بالد، مغرور نیست. گستاخ نیست و خودخواه نیست، به سادگی خشمگین نمی‌شود، خطاهای دیگران را به خاطر نمی‌سپارد. عشق از همدمی با شیطان لذت نمی‌برد بلکه دوست دار حقیقت است. همواره حافظ است، همواره به دیگران اعتماد دارد، همواره امیدوار است و همواره پاینده است. عشق هرگز شکست نمی‌خورد.مباحث مربوط به تعریف عشق [ویرایش]در اغلب لغت نامه‌ها «عشق» به عنوان علاقه شدید یا انس قلبی تعریف می‌شود.[28]به طور کلی «علاقه» یک حالت ذهنی یا احساسی است که در طی آن فرد برای کسی یا چیزی نگران و دلواپس است. همچنین توجه و علاقه به کسی همواره با عدم قطعیت مسئولیت پذیری و درک مخاطب همراه است و عامل ایجاد اضطراب است. مراقبت از اشیا مانند یک خانه معمولاً به صورت نگهداری و محافظت از آنها و یا پذیرش مسئولیت در قبال آنها همراه است.«دوستی» - رابطه یا همکاری مناسب بین دوفرد.«وصال» - ذوب شدن عاشق در معشوق؛ حالت نهایی عشق راستین.«خانواده» - افرادی که از طریق اصل و نسب با یکدیگر ارتباط دارند.«پیوند روحی» - رابطه بین فرد و فردی که جزئی از وجود وی است.توماس جای اورد عشق رایک عمل اختیاری می‌داند که پاسخی احساسی به دیگران (مانند خدا) است و با هدف ارتقا شخصیت صورت می‌پذیرد. اورد تعریف خود را در زمینه‌های دینی، فلسفی، و علمی قابل استفاده می‌داند. عشق یعنی با خدا تنها شدن.معشوق در ادب فارسی [ویرایش]معشوق در ادب فارسی کنایه از فردی است که مورد عشق قرار گرفته، در مقابل وی عاشق قرار دارد. گرچه عموماً استنباط ما از معشوق، زن است. اما ذکر این نکته نیز جالب است در اکثر ادوار ادبی ایران معشوق مرد بوده است. در ادب فارسی به آن اصطلاحا شاهدبازی اطلاق می‌شده است.البته در کنار این باید گفته شود که به معشوق زن نیز بسیار اشاره شده است . برای مثال در کتب قدیمی ایرانی مانند هزارو یک شب معشوق زن است.اما فقط در بخش کمی از اشعار قدماست که می‌توان در آن‌ها به ضرس قاطع معشوق را مؤنث قلمداد کرد. «عشق مرد به مرد در طول تاریخ از دیدگاه‌های مختلف با اسم‌ها و اصطلاحات مختلفی مطرح شده است: شاهدبازی، نظربازی، جمال‌پرستی، لواط، لواطه، اِغلام، کار، بچه‌بازی و ...» همچنین «به شخص مفعول، معشوق، اَمرد، مابون، شاهد، منظور، مفعول، کودک، مخنث، نوخط، بی‌ریش، پسر، ساده، ساده‌رخ، ابنه‌ای ... گفته‌اند.» چنان که «به شخص فاعل، غلام‌باره، جمال‌پرست، صورت‌پرست، بچه‌باز، احمد مولا. موزون ... گفته‌اند.»[29][30][31]جستارهای وابسته [ویرایش]کوپیدو الهه عشقپسوخه و کوپیدومیل جنسینوع دوستیجنبه‌های مختلف عشقwikt: ستایشدلبستگیwikt: علاقهمیل به تولید مثلشهوتاحترامزیباییجذبهمعاشقهبرخوردقرار عشقیچندمهریکامورزی‏احساسعشق شهوانیجنون جنسیترس جنسیعاشق شدنلاس زدنکلمات یونانی در مورد عشقپیوندهای انسانرابطه صمیمیشیداییعشق در اولین دیداررابطه عشق – نفرتنامه عاشقانهشرم عشقبیماری عشقشهوتازدواجازدواج همجنس‌گرایانهمجنس‌گراییاتحاد مدنیمتاتعهد شخصیرابطه جنسیترغیبفیلیافهرست انواع فیلیازیبایی جسمیعشق عرفانیعشق افلاطونیچند عشقیرمان‌های عاشقانهعشق رومانتیکاغواجامعه اغواگرانرابطه جنسینظریه مثلثی عشق
   مدیر وبلاگ
صفا
خوب نباشم بد نیستم
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :13
بازدید دیروز :30
کل بازدید : 4802
کل یاداشته ها : 20


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ